
در چاه خو گرفته بود و نمی دانست
عادت چه پای بندیست
روزی
از چاه سر کشید
اطراف خویش گلستان دید
همچون نسیم
از برگ برگ هستی
راز نهان شنید
این بار
از خویشتن برآمد
شاید که رازهایی
ناگفته مانده باشد
جایی نه دور لانه کرده باشد
بیهوده پای به هر سنگ می کشید
هر سوی بیکرانه ولی
جایگاه ماران بود
در راه غرقه
کوله بار تجربه هایش
بر دوی بادپای سواران بود
عادت چه پای بندیست
روزی
از چاه سر کشید
اطراف خویش گلستان دید
همچون نسیم
از برگ برگ هستی
راز نهان شنید
این بار
از خویشتن برآمد
شاید که رازهایی
ناگفته مانده باشد
جایی نه دور لانه کرده باشد
بیهوده پای به هر سنگ می کشید
هر سوی بیکرانه ولی
جایگاه ماران بود
در راه غرقه
کوله بار تجربه هایش
بر دوی بادپای سواران بود
0 Comments:
Post a Comment
<< Home